شک

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بغض نوشت

مامان دارد توی هال گریه میکند .. انگار دارند قلبم را مچاله میکنند اینجور مواقع .. نشسته ام اینجا بغض میکنم  .. خدایا کاش بفهمی آدما حق دارن هر وقت خودشون میخوان بمیرن !!! :( چقدر باید بگذره تا از این بهت و ناباوریه رفتنش بیایم بیرون ؟!   

 

ی ِ امید ِ تازه

خوابیده بودم که صدای اس ام اس ِ مانجو بیدارم کرد .. نوشته بود از یه شرکت بهش زنگ زدن که بره واسه مصاحبه و من شوکه شدم از خوشـــــــــــــــــــحالی .. وای خدایا ینی میشه امیدمون نا ایمد نشه ؟! میشه .. حتما میشه !!  نشستیم با هم حرف زدیم و هماهنگ کردیم که فردا اونجا چی بگه و چی نگه .. رفت موهاشو هم کوتاه کرد و راجع به لباسشم تصمیم گرفتیم .. فکر نکنم واسه مراسممون اینهمه راجع به این چیزا حرف بزنیم :دییی ینی الان خیلی روحیه و انرژی دارم .. همش دارم دعا میکنم که عزیز دلم دیگه از این وضعیت در بیاد .. مخصوصا این اواخر که خیلی ناراحت بود و خودم ی ِ تار ِ موی سفید هم تو موهاش دیدم  ایشالا که همه چی درست میشه ..

روزای تکراری

صبح تا شب درس خوندن چیزیه که از وقتی رفتم دانشگاه هیچ جوره تو کتم نمیره اما الان چند وقتیه کارم شده همین !!! و واقعا روزام تکراری و مزخرفه .. بعضی شبا با مانجو میریم بیرون .. ولی تو این سرما بیشتر نگران ِ رفت و آمدش میشم و همش دعا میکنم سالم برسه خونه شون .. مسخره ترین چیزی که وجود داره اینه که الان راحت میتونه یه ماشین داشته باشه و از این وضعیت خلاص شیم ولی به دلایلی که هر چی میگه نمیفهمم نمیخره و من همش باید نگرانش باشم .. خدارو شکر من از اون دخترایی نیستم که با پسر بودن رو فقط تو پول ببینم و این تو این ۱۶ ماه رابطه بهش ثابت شده .. آدمی هم نیستم که بخوام منت بزارم ولی این موضوع واسم خیلی جای ِ سوال داره که چـــــــــرا واقعن نباید راحت باشیم وقتی میتونیم ؟!! نمیدونم .. من از اول همین جوری انتخابش کردم و به خودم حق نمیدم که در مورد ِ زندگی ِ‌خصوصیش نظر بدم !! بگذریم .. تنها دلخوشیه این روزام همین با هم بودنمونه که واقعا انرژی میده بهم .. از ته ِ دل آرزو میکنم این چند وقت ِ‌امتحانا بگذره فقط !! امتحان !! چرت ترین چیزی که وجود داره واسم :(   

 

+ هنوزم بیشتر ِ شبا دلم گرفته ی نبودنته دایی ِ مهربونم !! رفتنت هنوزم واسم باور نکردنیه :( امیدوارم راحت باشی هر جا هستی ..

ناخواسته

با همه ی تصمیمایی که در مورد این رابطه گرفته بودم مثلا یکیش اینکه دیگه نذارم دلم زیادی بیاد وسط و منطقی پیش برم اما باید اعتراف کنم وقعی موقع ِ رفتن چند قدم میره و بعدش برمیگرده تندی بوسم میکنه و لبخند میزنه دلم میلرزه